۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

طلوع وقاحت و غروب حقارت

بررسی کوتاهی در باره ی بحران تاریخی بلندی به نام "خامنه ای"

مملکت کوروش و خشاریارشا و سعدی و حافظ و سهروردی و امیر علیشیر نوایی اکنون بر هوس های یک فرد می چرخد: علی خامنه ای.

برای دانستن فساد فکری و کژتابی های شعور او که به مرور بیشتر و بیشتر شده و امروز به مرز خودکامگی حقارت آمیزی رسیده نمونه های زیادی در دست است که می توان به آنها اشاره نمود. علی خامنه ای تیم های نظامی را دوست می دارد. آنک شورای شهر و شهردار(مهدی چمران) و اینک دولت دهم (همه سپاهی). نظامی گری در نظر ایشان نه قوه ی جنگی برای دفاع از میهن، که سبکی برای اداره کردن زندگی مردم عادی پیش بینی شده است که در آن هر شهروند یک سرباز صفر است و کشور پادگانی که در آن رئیسان پلیس و دولت به ایشان فرمان می دهند چگونه زندگی کنند. هر آنکه از بیرون به کشور ما نگاه کند در مقایسه نیک در می یابد که تا چه حد فضای عمومی جامعه تحت دخالت دولت است.

رفتار علی خامنه ای در این سال ها به مرور بیشتر و بیشتر متحجرانه و هوس بازانه شده است. گفتار او نشانه ی مشخصی است که علی خامنه ای دچار "خود خدا پنداری" شده. شاید برای همین است که آنقدر نظامی گری را دوست دارد. نظامیان حامی و نگهدارنده ی عرش کبریایی او در ذهنش جایگزین فرشتگان هستند که چون از خود شعوری ندارند همواره به تسبیح خالق مشغولند. آنچه آنها در بیانیه های سپاه و امثال آن به عنوان اطاعت محض از ولایت فقیه بیان می کنند در واقع پاسخ به هواهای نفسانی بیماری روانی است که تنها کسانی را به رسمیت می شناسد که او را تقدیس کنند. انتخاب سخنرانان نماز جمعه، وزیران فرمایشی (همچون فرمانده سپاه المهدی)، نمایندگان فرمایشی (همچون مهدی کوچک زاده که نخستین بار در دیداری رسمی جلو خود آقا سخنان ایشان را از کتابی نقل کرد و گفت "درس است برای ما! یک ماه بعد هم نماینده شد") و نیز مداح پروری اش (به ریشه ی م د ح= مدح کننده) و اجباری که در کشور افتاده تا حتی مغازه های لباس زیر هم می بایست عکس ایشان را به دیوار بزنند همه از این منظر قابل بررسی اند.

خامنه ای چون می پندارد خداست دیگر به این فکر نیست که فرمایشاتش ممکن است خطا باشند. شمارش تعداد "باید"هایی که در هر سخنرانی به کار می برد نشان می دهد او دوست می دارد کائنات به میل شخصی او بچرخند. گاه تخفیف هم می دهد. وقت هایی فکر می کند اکنون صدر اسلام است و او پیامبر خدا (شعبه ی حق بر زمین) است. گفتن اینکه "با ساختن مسجد ضرار نمی شود فلان و بهمان کرد" تنها یک ترجمه دارد: من پیغمبرم و مخالفان کفار.

جای دیگری می گوید "نداشتن بصیرت مسائل اخیر را ایجاد کرده است. بصیرت خودتان را بالا ببرید". ترجمه: من چشم بصیرت دارم. من اولا البصارم. یعنی من چیزهایی می بینم که شما نمی بینید. دقیقا آنچه خداوند در کتاب های مقدس در مورد خود می فرماید و بزرگان ادیان نیز درباره ی خود گفته اند. کسی نیست که به ایشان بگوید برای دیدن خون جوانان وطنت احتیاج به چشم سوم نیست. دو تا چشم عادی می خواهد که گویا محکم بسته ای.

معروف است که آقای خامنه ای "توهم توطئه" دارد. و مدام دشمن دشمن می کند. ادعایی که بیش از دو دهه است در مورد او مطرح است و نشان می دهد مشکل روانی "توهم" جزو خلقیات جدید ایشان نیست. او و یارانش مدام در حال خنثی کردن توطئه ها هستند. این حتی از راه رفتن دسته جمعی بسیجی ها، این روزها در خیابان ها و زیر چشمی پاییدن مردم عادی کاملا پیداست.
خامنه ای خود را واجد قوای پیش بینی نیز می داند و "نخبگان" را در صورت عدم همراهی با خودش به سقوط تهدید می کند.

این همه خوب امکان پذیر نیست که درست باشد و در واقع احتمال این که او خدا، امام زمان، پیامبر یا دست کم سید صاحب کراماتی باشد منتفی است. بنابراین او می کوشد با نیروی نظامی ای که در دست دارد به زور و به شکلی موقتی جهان اطرافش را به دلخواه خود تغییر دهد. در واقع کرامات و "دیدید گفتم ها" ای خلق کند تا نفس پریشانش دمی آرام بگیرد. دادگاه هایی که در آن ها با شکنجه و اعمال وحشیانه ی بدنی متهمان را مجبوربه معذرت خواهی از شخص "رهبری" می کنند یک نشانه ی واضح از این تمایل به بازسازی واقعیت مورد نظر ایشان هستند. دروغ هایی که خود او می گوید، رسانه های دور و برش می گویند و حکم تیری که داده است همه نشان می دهند او در خلوت خود از ارواح خبیثه ای فرمان می گیرد که خودشان را جبرئیل معرفی می کنند. اینکه کشور بر اساس هوس های یک فرد اداره شود سنت دیرینه ی شاهنشاهی مملکت ماست. هرچه شاهان خود را صاحب فره ی ایزدی می دانستند او نیز خود را با عنایت به سید بودنش صاحب نور حق می داند و به راستی و جدی جدی خود را صاحب مردم می پندارد. بدبختانه آنچه به عنوان جهان پیرامون او وجود دارد همان فرشتگان تسبیح گوی و بسیجیان خاکبوس اند و شعرایی درباری مسلک که با شنیدن شعر عقب افتاده ی ایشان در شب شعر سالینه ی بیت چنان به به و چه چهی می زنند که تن سعدی در گور می لرزد.

کارشناسان اجتماعی به این خودکامگی محض و ارجاع ولایت (یا سلطنت و خلافت) به "مطلقه" میزان نامحدودی خرفتی را لازم می دانند که گویا دستگاه مورد نظر خامنه ای یعنی تلوزیون، بیست و چهار ساعته مشغول ترویج آن است. خرفت کردن مردم برای آنکه اگر او گفت شب روز است آنها بپذیرند اما حربه ی پوسیده ایست. زیرا مردم از بد روزگار آنقدر خرفت شده اند که تنها به شبکه های دولتی مورد خط دهی ایشان بسنده نکنند. بنابراین بهتر است سینما را هم با این خرفتی بیالایند. آنچه "صفار هرندی" (عضو تحریریه ی کیهان و از جان نثاران آقا) در آغاز وزارتش مطرح کرد این بود که "ما باید بازگشت کنیم به ارزش های اصیل اسلامی" اینک تنها چند فیلم، از فیلم هایی که در دوران ایشان و به خط دهی آقا مجوز گرفتند تا ارزش های اسلامی را احیا کنند نام می بریم:
چارچنگولی، مادر زن سلام، اخراجی ها، خروس جنگی، چشمک، خواستگار محترم، شام عروسی، توفیق اجباری، و...

خامنه ای در دورانی که به واسطه ی حضور خاتمی در راس دولت نمی توانست هوس بازی کند آمد و در سخنرانی اش آزادی مطبوعات را به عنوان "شارلاتانسیم مطبوعاتی" تشبیه کرد. این می تواند به این ترجمه شود که ایشان توانایی در انداختن فلسفه ای با پسوند "ایسم" دارند و همچنین سر از کار مطبوعاتی هم در می آورند. روزنامه ی "کیهان" نمونه ی نیک مطبوعات مورد تایید ایشان است که در آن هر خط سرشار از توهین، افترا و جو سازی برای هر کسی است که برای نام بردن از آقا به عنوان "معظم" اقدام نمی کند. ایشان همین روزها می آید و می گوید که اگر شارلاتانیسم مطبوعاتی آن است پس ساختن یک مصاحبه ی مفصل دروغین به نام استاد شجریان در "وطن امروز" چیست که از دید همه ی کارشناسان فنی روزنامه نگاری خیانت به اصول اولیه ی روزنامه نگاری است. به راستی وقاحت که قلم به دست می شود همین خواهد شد. شاید نویسنده ی این گفتگو همان نویسنده ی ستون فحشنامه ی "انصار نیوز " به استاد بود.

تا کنون دقت کرده اید مفهوم تفکیک قوا در نظر او و یارانش چگونه است؟ مطالبات مردم اکنون تنها به دولت (یعنی یکی از قوای سه گانه و یکی از ده ها نیرویی که راسشان را این آدم منصوب می کند) محدود است. او و آنان همین را هم تاب نمی آورند. دعوایی که او و دارودسته اش بر سر حفظ دولت راه انداختند تنها همین یک عزل و نصب بود.

رئیس قوه ی قضاییه، رئیس رادیو تلوزیون؛ رئیس سپاه پاسداران و تمام فرماندهان پنجگانه ی آن، رئیس ارتش و تمام روسای سه گانه آن، رئیس پلیس، اعضا و رئیس مجمع تشخیص مصلحت، رئیس و اعضای شورای نگهبان، دادستان کل کشور، رئیس بنیاد مستضعفان، رئیس بنیاد شهید، و غیره و غیره را در کشورما تنها یک نفر انتخاب می کند.
تنها یک نفر.

در باطن امر اما مهره های شناخته شده ای موجودند که به ظاهر با آراء و در باطن با انتصاب او روی کار می آیند: رئیس و حد اقل صد نفر از نمایندگان مجلس، رئیس و مجیز گویان تازه نفس او در شورای شهر، شهردار تهران و اکنون پدیده ای تازه به نام رئیس جمهور انتصابی.

همه و همه بنا بر اساس دید سید کم سوادی هدایت و تعیین می شوند که بنا بر شواهد از دوران طفولیت جامه ی روحانیت بر تن داشته و هرگز هیچ چیز دیگری نبوده غیر از روحانی، همه منصوبان یک نفر آدم اند که تنها هنرش این است که خوب حرف می زند و چنان با اعتماد به نفس دروغ می گوید که آگاهان حیران می مانند. سید علی خامنه ای محصول و تتمه ی دورانی است که با انقلاب پنجاه و هفت رو به پایان نهاد و با تمامیت خواهی فقیهی شناخته شده که دست کم در حوزه ی دین سوادش مورد تایید همگان بود ناقص ماند.

خامنه ای بسیار دوست می دارد که دوست داشته شود، عکس هایش چاپ شوند و در حضور همگان گریه کند. فردای هجده تیر در حضور مجیز گویانش بغض کرد که: "اگر عکس مرا پاره کردند عیب ندارد" و چماقداران زدند زیر گریه و آمدند به خیابان و عکس آقا را از دست پاره کنندگان نجات دادند.

چرا که او و آنان چیزی غیر از این عکس و تبلیغات نیستند و هیچ بنای کاملی ندارند تا با آن دوران حکومتشان ممتاز شود. اکنون همین حالا او و آنان از صفحه ی تاریخ ما محوند و بزرگترین نمونه ی حکومتی که کارهای او را نباید کرد.

برای خامنه ای نماز جمعه به راستی سنگر است. او تفنگ را در دستش می گیرد و از دیر باز و از همان سنگر اخوان ثالث ها و سعیدی سیرجانی ها ومنتظری ها و دانشجوها و اکنون مردم عادی و حتی یاران دیرین خودش را هدف می گیرد. سلاح او گریه است. و دندانهایش از خلال سبیل هایش هویدا نیست.

در این سالها بسیار کوشیده اند تا سید علی خامنه ای را یک آدم فرهیخته، ساز بزن، شاعر و دانشمند معرفی کنند و خودش هم خیلی دوست می دارد همگان را به علم لدنی خود متوجه سازد. اما این شخص او بود که ادبیات سیاسی کشور را تا سر حد انحطاطی به نام احمدی نژاد تنزل داد. آیا کسی که می گوید "آنهایی که به کشورهای دیگر حمله می کنند بی خود می کنند و آنهایی هم که می گذارند به کشورشان حمله شود غلط می کنند" ادیب است؟ آیا کسی که درباره ی موسیقی با تعجب و اخم می گوید "در دانشگاه های ما موسیقی ترویج می شود، نباید بشود" (نقل به مضمون و در یوتیوب فیلمش هست) اصلا می داند ساز چیست؟ خامنه ای به راستی فکر می کند حضرت علی است اما منطقش منطق معاویه است. گناه خون هایی را که خود می ریزد به گردن کسانی می اندازد که مردم را منع نکرده اند تا به خیابان بیایند.

هر سال چهار نفر شاعر و فرهیخته را جمع می کنند تا به بیت آقا مشرف شوند. ایشان در این دیدارها چنان توسط مشاورین مجهز شده اند که میهمانان را به حیرت می اندازند و با نام بردن از تالستوی، پوپر و هایدگر، حافظ و امثال آن می خواهند بگویند ما در بیت همواره چشممان به کتاب است، اما خامنه ای نه شمه ای از ادبیات تالستوی دارد، نه جرعه ای از منطق هایدگر و پوپر می داند و به ضرس قاطع اصلا سر از حافظ و سعدی درمی آورد. اگر نه یک شعر از هرکدام از بر می بود و روح زبانش لطیف می شد و اینچنین فحش آلود و چارواداری سخن نمی گفت:
"دشمنان می خواهند توی سر جنس بزنند، به قول رایج در کسبه" و یا جمله ی عجیب و مغلوط " صدا و سیما باید عطر فرهنگ صحیح را در جان جامعه جاری سازد"!
خامنه ای در جمله ی اخیر فرهنگ صحیح را واجد "عطر" می داند و در یک واج آرایی کهنه ی پانصد ساله، جامعه را جان داری تلقی می کند که باید درونش چیزهایی جاری کرد.

خامنه ای خود را "نظام" می داند و این در تمام سخنان او پیداست. در سخنرانی اخیرش گفته است "هی نگویید در کهریزک و خیابان ها مردم کشته شدند، آنچه که اهمیت دارد این است که آبروی نظام برده شده". آری آبروی خامنه ای، رهبری با بغض و گریه سر نماز فطر، با برملاشدن خونهای مردم در خیابان، آبروی او با برون افتادن دستهای حقیقتا خونینش و اخمی که حتی وقت خنده هم نمی شکفد برده شده. هوس هایی که تمامی ندارند و چشم تنگ دنیا دار را یا قناعت پر می کند یا در این مورد تنها خاک گور.

بسیار محتمل است و باید منتظر باشیم هندوانه مجانی شود چون آقا دوست دارد، و کباب بناب در سطح کشور ممنوع شود چون برای آقا بد است. طبع ایشان چون با عطر جور نیست باید همه بو بدهند و در نهایت شاهد اعدام کسانی باشیم که که در خفا عطر خریده اند.

ایشان مدعی است "تمام معماری های بزرگ باید به مسجد ختم شوند" و دور و بری هایش هنوز نتوانسته اند مصلای بتونی تهران را به اتمام برسانند. او در جبر و احتمال همواره مردود است. حتی برای زندگی معمول آدمها هم برنامه می ریزد: "اگر قرار باشد بین هواپیما و قطار یکی را انتخاب کنید باید قطار را انتخاب کنید"
قطاری که "باید باید" کنان به سوی دره می رود و جنم آن را هم ندارد که بگوید "بهتر است" ...
به راستی یک آدم در چند مسئله صاحب نظر است؟ بحث فقاهت او در توان ما نیست. آنها که مورد تایید بزرگان بوده اند (همچون آیت الله منتظری) بهتر می دانند. این رهبر معمار، سازنواز، سخنران، نویسنده (از نوع کتاب، بعد از مرگ) شاعر، فیلسوف، دانا به غیب، و سیاست مدار کهنه کار کجای تاریخ ایستاده؟ و این سئوال بی پاسخ نیست.
زیرا دوران حکمرانی سید علی خامنه ای در تاریخ ما دورانی نام گذاری خواهد شد که در آن صبحانه شان وقاحت بوده و شامشان حقارت.


ملک المتکلمین