بهترین روش برای پیشبرد انقلاب مخملین متهم کردن مخالفان آن به تلاش برای انقلاب مخملین است
و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین (انفال30)
(و آنان مکر می ورزیدند و خداوند هم مکر می ورزید
و خداوند بهترین مکر انگیزان است)
دادگاه های نمایشی که می توانستند جریان را به سود نیرو های اقتدارگرا تغییر جهت دهند، به چند دلیل خودشان باعث آشوب اند و فایده ای هم برای خود فرمایندگان ندارند.
نخست آنکه دادگاه نماینده ی قوای عاقله ی جامعه است از آن رو که به قانون متکی است. قانون ملاک قطعی و قرارداد اجتماعی مشخصی است که میان مردم و حکومت منعقد است. بنا براین استنادات حقوقی می بایست بنا بر چارچوب قانون حقوقی و فقه اسلامی باشند. اما دادخواست مطرح شده پر غلط، اشتباه و مملو از اتهام چسباندن سخیف به آدمهاست و تا آنجا که شده، نویسندگان آن کوشیده اند کاربرد جنجالی دو سه روزه ی آن را در نظر بگیرند. این می تواند به دلیل این هم باشد که بانیان کودتا خود به ضعف های خودشان واقف اند و نقد را چسبیده اند. اشتباهات متعدد دادخواست بیش از هر چیز، نوشتار مکتوبی است که در ذهن تاریخی ایران تثبیت خواهد شد و از آن دست نوشته هایی است که روزگاری، سر جنباندن و تاسف خوردن به بارخواهد آورد و خواهند گفت دریغ که روزی در ایران دستگاه قضایی و دولتی روی کار بوده است که تنها تخصص اش انجام کارها بدون هیچگونه تخصصی بوده است.
دوم آنکه نوشته ی دادستان دادگاه سراسر آمیخته به کینه های شخصی است. به وضوح ایدئولوژی و حتی دایره واژگان آقای خامنه ای و لفاظی های کینه توزانه ی او، دعواهای شبه فلسفی روزنامه ی کیهان به شاگردان سروش در دو دهه ی گذشته و همچنین کینه جویی های تیم تازه به دوران رسیده ی احمدی نژاد مبنی بر بلایایی که در دوران اصلاحات بر سر و روی آنها ، به عنوان گروه تندروها و چماق به دست های نظام ، باریده بود از خلال نوشته ی دادستانی به گوش می رسد. کینه جویی به عنوان الگوی شناخته شده ی رفتار رهبر، ریشه ای تاریخی دارد. رفتار او با "مهدی اخوان ثالث"، "سران نهضت آزادی"، شارلاتانیسم مطبوعاتی خواندن فعالیت های روزنامه های اصلاحات و قلع و قمع فله ای آنها در روزهای بعد، حداقل نمونه های فراموش ناشدنی ای هستند که می توان به عنوان نشانه های روشن کینه پرور بزرگ در نظر گرفت. کینه ای که گروه احمدی نژادی ها هنگام آمدن خاتمی به دل گرفتند از آن روست که آمدن خاتمی نانشان را به یکباره برید. و سرانشان از دولت بیرون افتادند. اکنون آنها با رهبر کینه توزان همدست شده اند و به هر قیمتی هست به فکر انتقام اند. زیرا نیک می دانند که چه دولت مستعجلی دارند. دولتی که میلیاردها تومان پول نقد به جیب "بولیوی" و "ونزوئلا" می ریزد که شاید آنها عشقشان بکشد در سازمان ملل علیه ایران رای ندهند. و شرکت های دولتی متکی به او همچون "ایران خودرو" با بدهکاری های میلیاردی رو به ورشکستگی بگذارند. دریغا روزی که مملکت هرج و مرج شود، و هر کس رو به سویی بگذارد و هر کشور سهمی از خاک ما بخواهد. "خامنه ای" ها، "احمدی نژاد"ها، "جنتی" ها و مصباح های "یزدی" با فشردن دکمه ای به زیر زمین فرو خواهند رفت و ما را جلوی تانک و زیر بمباران خواهند انداخت. جنگ هشت ساله نمونه ای روشن از این خزیدن موشهاست به سوراخ. انتقام مورد نظر با این سبک و این سیاق بیانیه ی دادستانی هرگز به نتیجه نخواهد رسید. زیرا مکر و کینه تنها دشمن می سازد. و تمام آنهایی که به زور چماق و القای نفرت و جنون کینه ی روحانی متحجر و رئیس جمهور غیر قانونی مورد حمایتش با برچسب تکراری و کهنه ی "جاسوس" به بیگانگان منتسب می شوند بعد از آزادی به دشمن واقعی قوم کینه ورزان مبدل خواهند شد. اکبر گنجی یا ابراهیم نبوی نمونه هایی خوبی هستند از کسانی که مورد کینه ورزی قرار گرفتند و آن جنبه ی خلاقانه شان که می توانست درون نظام و مرزها، فعالیت سالم و فرهنگی کند به مبارزه ای خلاقانه و متکی بر زبان جهانی برای شکستن نظام پرونده ساز و کینه جو تبدیل شد.
سوم آنکه زخم خوردگان دادگاه "عبدالله نوری" نمی خواهند تراژدی شوکران اصلاح دوباره تکرار شود. بنابراین با محور قرار دادن شخصی همچون ابطحی، که در میان بازداشت شدگان اولیه - همچون نبوی، میردامادی و دیگران – شخصیتی محکم و دارای سوابق درخشان انقلابی محسوب نمی شود کوشیده اند بدل سازی کنند. گویی تقلب در ذات پرونده سازان است. و پرونده سازی همچون رگ در خون! گروهی است که امروز رهبری را همراهی می کنند تا علاوه بر فرماندهی کل قوا، پلیس، قضاییه، رسانه های اصلی و ملی نما، و خط دهی به قوه ی مقننه، قوه ی مجریه را نیز در دست بگیرد. عبدالله نوری با عنایت به الگوی "مصدق" و در امتداد رفتار "خسرو گلسرخی" دادگاه فرمایشی خود را به تریبون اصلاحات تبدیل کرد. ارزش سخنان او در این بود که هر آنچه در خفا گفته می شد او به عرصه ی علنی آورد و از دادگاه کل نظام را به چالش کشید. طراحان دادگاه نمایشی شاید بتوانند با ابطحی و عطریانفر، یعنی آنهایی که همواره در حاشیه ی اصلاحات به کار خودشان رسیده اند کار از پیش ببرند و امروز را به فردایی برسانند، اما با هرکه هرچه کنند با "بهزاد نبوی" هیچ کاری نخواهند توانست کرد.
چهارم آنکه این تکرار لفظ "ولایت مطلقه" و "تقلب نشده" از زبان همه ی بازداشت شدگان نشان دهنده ی آن است که هم ولایت، مطلق بودنش را از دست داده و هم تقلب شده است. زیرا بنابر معقولات آنچه مطلق است چه احتیاجی دارد به تایید دیگران، آن هم به قول آقایان مشتی مجرم و خائن و جاسوس و وطن فروش؟ گویا نتیجه ی انتخابات برای متقلبان بیشتر مورد تردید است تا ما شکاکان به اعلام نتایج. ولایت مطلقه ی فقیه دقیقا همان قدرت مبهم و تمامیت خواهی است به هر چیز نامشروع مشروعیت می دهد. گواهی برای شرع اسلام، گواهی برای حقانیت نتیجه ی انتخابات پیش از تایید مراجع قانونی و سرانجام گواهی تایید مجرم بودن هرکس در هر حالتی به تشخیص ولی مطلقه ی فقیه و در نتیجه مشروعیت هر دادگاهی، دادخواستی، هرچند بی ربط و بی سر و ته و سردستی و شلخته و پر از ایرادات حقوقی و فقهی حتی از منظر فقه شیعی. تاکید بر "مطلقه" بودن ولی فقیه یعنی تایید اینکه "بله ما گناهکاریم حتی اگر ندانیم چرا ". رسمیت دادن به دادگاه به وسیله ی این تاییدیه فراتر از هر قانون دیگری قد علم کرده است، اما طراحان کودتا و نمایش دادگاه انگار از یاد برده اند آنچه الزاما مورد تایید آنهاست مورد تایید همگان نیست. و اگر آنها با نام بردن از کلمه ی "اصلاحات" حالشان دگرگون می شود، "مردمسالاری" را بد می دانند، دلار را به کلی پول کثیف استعمار می دانند (در مقابل "روبل" عزیز) و لرزیدنشان پا به پای نظام ولاییشان را دگرگونی و لرزیدن و تهوع همگان می پندارند، نمی دانند در همان شهری که به خونش شسته اند کسانی هستند که از خستگی چشم به راه هواپیماهای آمریکایی دوخته اند و منتظرند یا امام زمان ظهور کند یا آمریکا حمله کند و حکومت را زیر و زبر نماید.
پنجم مبحث گروه هایی است که به عنوان "بازوی کودتا" مطرح شده اند و این چنین در افتادن با آنها بهترین شکل رسمیت دادن به آنهاست برای فعالیت های آینده. پدر محسن روح الامینی از آن طرف می گوید وزیر بهداشت به او گفته در تلاش برای راه اندازی یک "ان جی او" است تا زندانیان را آمپول بزنند و مریضی ها را درمان کنند. از این طرف در دادخواست، چنان با "ان جی او" برخورد می شود که انگار موجودی هشت پا و آمده از کره ای دیگرست و می تواند بلای عظما و بر انداز باشد. گذشته از نادانی نویسندگان کیفرخواست راجع به تعریف کلی "ان جی او"، باید به این نکته توجه کرد که دولت کودتا و گروه های حامی آقای خامنه ای از نظرگاه اقتصادی تمایل به خصوصی سازی، آن هم به شکل مستقل از دولت ندارند. بخش خصوصی در ادبیات ایشان یعنی شرکت های اقماری همان دولت است. آن هم بر آمده از سران سپاه، چه به عنوان سرمایه گذار و تاجر و وارد کننده و صادر کننده و تولید کننده و چه به عنوان تهیه کننده در صدا و سیما و سینمای مولد "اخراجی ها". طبیعی است که گروه های مستقل از دولت به هر عنوان "محارب"و " پول بگیر از هلند و امریکا" و سرانجام به لفظ عظیمه ی "دشمن" توسط رهبر کودتا مزین شوند. می توان برچسب های متعدد به دو تا عکاس نگون بخت (مجید سعیدی و ساتیار امامی) را که "مجوز" نداشته اند و عکسهایشان را فلان دلار به آژانس های خارجی فروخته اند در همین راستا تفسیر نمود. همچنین گفتن اینکه عکاس پولش را به دلار گرفته یاد آور چمدان های دلاری است که می گفتند به سران اصلاحات می رسد. ضمنا روشن نیست در نیروگاه بوشهر مگر چه خبر است که یک عکاس "بی مجوز" آن هم از بیرون عکس آنجا را که برداشته و به آژانس های خارجی فروخته تا امرار معاش کند کارش جرم محسوب می شود. این که در طول این سالها گفتمان "کیهان" به راس و رئوس دولت راه یافت و کلمات حاج منصور ارضی به دایره ی واژگان آقای خامنه ای وارد شد و نم نم تمام آن را در بر گرفت نشانه ی قوت گرفتن آنها نیست. نشانه بالا آمدن، سرریز و تلاشی است که آنها می کنند تا خودشان را دو سه روزی بیشتر بر سریر قدرت نگه دارند و ارتزاق پنهانشان هم عیان نشود. تقسیم بندی "غرب و بقیه" در حقیقت همان خودی و غیر خودی، مردم و خدا، دشمن و خودی، و هزار سیاه و سفید دیگری است که برای از میدان به در کردن هر کس و ناکسی سالهاست که ساخته می شود و اکنون به گفتمان اصلی حکومت تبدیل شده. گفتمانی که حتی "مردمسالاری" را با "سکولاریسم" یکی می گیرد، همه چیز را گردن دکتر سروش و شاگردانش می اندازد، از حمایت های پنهان آمریکا نسبت به مجلس ششم می گوید، همه ی کسانی را که در این روزها چماق دستشان نگرفته اند منافق، ککتل ملتف انداز و آشوبگر می خواند و در نهایت ضعف و زبونی استفاده از امکانات عمومی را برای منظور خود "اعتراف گرفتن و نشان دادن خیانت موسوی و خاتمی به ملت" می شمارد، انگار که حواسش نیست که دولت مطبوع اش بالاترین نرخ بستن قرارداد ها را با کشورهای خارجی برای واردات همه چیز (حتی آنهایی که خودمان در ایران بهترین هایشان را داریم) به خود اختصاص داده است. و حواسش یا نیست یا دنبال انقلاب مخملی است که شانزده سال حکومت از سی سال جمهوری اسلامی را (دوران خاتمی و موسوی را) یک جا زیر عنوان خیانت می کشد و هم قسم شدن سران رسمی حکومت برای حمایت از همدیگر را ایجاد فتنه می خواند. این چه جور فتنه ایست که سه-چهارم از تاریخ نظامی آن را هدایت کرده است که اکنون احمدی نژاد و گروهش در امتداد همان نظام و ملتزم به قوانین همان نظام روی کار آمده است؟ نیز می خواهد همگان از مانور مشترک ایران و روسیه در دریای شمالی، سفر تند و تیز احمدی نژاد درست بعد از انتخابات به همسایه ی شمالی، و گشودن راه همسایه ی شمالی به مناطق جنوبی کشور، دادن پول به بولیوی و گینه ی بیسائو و مقتدا صدر و حمایت بی شائبه از حزب الله لبنان، حتی اگر هیچکدام نتیجه ای در بر نداشته باشد و خودشیرینی ها، وارد کردن پرتقال و سیب و انگور به کشور مرکبات، کشتن جوانهای مردم در زندان های دولت، کتک زدن پیر و جوان در خیابان، بی خود و بی دلیل و تنها از فرط عقده گشایی و خوش خدمتی به رهبر گریان و خندان به عنوان خدمت یاد کنند و تلاش برای گسترش "مردمسالاری" را خیانت.
ششم مسئله شیرین انقلاب مخملی است. گفته شد که با زیر سوال بردن رئیسان دولت های حاکم بر جمهوری اسلامی و هم قسم یاد کردن آنها، آن ها را خائن و انقلابگر مخملین معرفی کرده و کوشیده اند با تقسیم بندی مشهور احمدی نژادی (چهار سال –شانزده سال) ردیه ای تهدید آمیز بر هر آنچه تاکنون توسط جمهوری اسلامی شده تنظیم و آنچه را در این چهار سال شده و از این پس هم خواهد شد، جمهوری اسلامی اصلی جلوه دهند. به نظر می رسد این تمایل به تغییر بنیادین درون نظام نوعی انقلاب نرم و به اصطلاح مخملین باشد. از طرفی برای آنکه آنچه خود می کنند به طرف مقابل نسبت دهند تا بار روانی آن برداشته شود و آنچه به ناچار عیان شده بتوانند نهان کنند. آنها تلاشهایی را به همه ی مخالفین احمدی نژاد نسبت داده اند و آنها را تلاش های انقلابی و بر اندازانه خوانده اند. در کیفرخواست تاریخ این تلاشها را برای ایجاد انقلاب مخملی به بیست سال پیش نسبت می دهند. زمانی که هنوز چیزی به این عنوان اختراع هم نشده بود. آنها بسیار تلاش می کنند انقلاب مخملین را ترسناک و خطر اصلی برای نظام جلوه دهند و آنقدر در این تلاش غرقه اندک فراموش کرده اند این انقلاب ها اغلب علیه فساد سیاسی اقتصادی و استبداد حکومت هایی شکل گرفت که خود همین ها داعیه ی مبارزه با آن را دارند. کیفرخواست مذکور چنان حماقت آمیز تنظیم شده است که شبهه ی آن می رود شخص احمدی نژاد آن را تهیه کرده باشد. اقلا نحوه ی ویرایش آن، دادن اطلاعات غلط و بی دقتی هایی که در تعریف همه چیز، به خصوص همین انقلاب مخملین از دست نویسنده ی کیفرخواست در رفته جای شک باقی نمی گذارد که شخص شخیص رئیس جمهور دولت نهم آن را از نظر گذرانده و به لحاظ دستوری اصلاحاتی در آن انجام داده است! انقلاب مخملین مورد نظر نویسندگان را می توان به هر آنچه به وجود آنها کمکی نمی کند تعبیر نمود. نام بردن از کسانی که "کیهان" بارها آن ها را در خیالات خوانندگانش با شکنجه اعدام نموده است برخورد احمدی نژاد را به یاد می آورد در مناظره ی تلویزیونی اش با میرحسین موسوی. اینکه نویسندگان کیهان و کیفرخواست دعواهای دوران نشریه ی "کیان" و نوشته های روزنامه های "صبح امروز" و امثال آن را ریشه های انقلاب مخملی در نظر گرفته اند نشان از بلوغ سیاسی آنهاست که باعث شده است دست از چسباندن اتیکت "شارلاتانیسم مطبوعاتی" برداشته، برای پیش بردن انقلاب حقیقی مخملین که در آن تعریف نظام عوض می شود اما نظام همچنان پابرجاست به " انقلاب مخملین" پیشرفت سخن کنند. آنها وحشت ساختگی خود را از انقلاب مخملین در غالب کشف و خنثی سازی آن جبران می کنند و هرگز نمی گویند آیا در این میان حکومتی هم بوده که با انقلاب بر سر کار آمده و با انقلاب هم ساقط شده باشد؟ و اگر چنین بود آیا رفتار انتخاباتی دکتر و یاران مبنی بر دزدیدن نمادهای ملی همچون پرچم و یا نماد به قول خودشان رقیب (شال سبز) که نشانی مذهبی است، به منظور تغییر تعریف آنها، بسیار شبیه تر است به انقلاب مخملین یا اعتراضاتی مدنی که هیچ کجای جهان به عنوان رفتار انقلابی تعبیر نمی شود؟ شاید بتوان نتیجه گرفت انقلاب مخملی به عنوان یک الگوی خوشایند برای قدرت فعلی در ایران مطرح است که با استفاده از آن می تواند تمامیتی که سالها در آرزوی آن بوده و برای به دست آوردن آن از کنار زدن همسنگران قدیمی هم فروگزار نکرده است به دست آورد. الگویی که می گوید بهترین روش برای پیشبرد انقلاب مخملین متهم کردن مخالفان آن به تلاش برای انقلاب مخملین است. اگر چنین باشد باید به شخص آقای خامنه ای گوشزد نمود که ایران گرجستان نیست.
*
گمان می رود کودتای حمایت شونده از روسیه، برای حفظ تمامیت خود همچنان مجبور باشد به پرونده سازی، ارعاب و زندان کردن و کشتن شهروندان خود ادامه دهد و در این میانه تایید علنی یک روحانی متوسط را نیز که کاملا اتفاقی به قید "ولایت" آنهم از جنس مطلقه اش نائل آمده کافی می داند. روحانی کم سوادی که اگر" ولی" هم باشد، با هدایت چنین دادگاهی نشان داد به هیچ وجه "فقیه" نیست. زیرا قوانین فقهی شارع مذهب را نیز نتوانسته در کیفرخواست صادره بگنجاند. باید گفت فقیه و پسرش در ایجاد شر و فریب هم حقیر و ناتوان اند. این مکری که معاویه می کند، آن خنجری که یهودا از پشت می زند، آن دادگاه های استالینی که هر تاواریش بی فایده برای دولت مستبدش را به سیبری می فرستد، آن استبدادی که هنوز مردم کوبا و لیبی و مصر را سر کار گذاشته، آن نظم و جنون هیتلر، آن دندان های تیز پینوشه و ابروی بی موی موسیلینی و آن خدا پنداری فرعون و نمرود، آن فریبی که شیطان آدم را می دهد آنقدر با شکوه اند و مبتنی بر اقتداری شریرانه که حتی آزادیخواهان بزرگ را هم به احترام وا می دارند. احترامی که به اقتدار و کیفیت شر گذاشته می شود. احترامی که در پهنه ی تاریخ به ناپلئون و اسکندر و چنگیز و تیمور و خونخواران دیگری گذاشته می شود که اگر دیکتاتور هم بوده اند، در اعمال دیکتاتوری از خلاقیت و اقتدار و تفکر سود می جسته اند و سواد شرارت را داشته اند. احترامی که حکومت کنونی در ایران ابدا نمی تواند که در آدمیان بر بیانگیزد.
ملک المتکلمین
و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین (انفال30)
(و آنان مکر می ورزیدند و خداوند هم مکر می ورزید
و خداوند بهترین مکر انگیزان است)
دادگاه های نمایشی که می توانستند جریان را به سود نیرو های اقتدارگرا تغییر جهت دهند، به چند دلیل خودشان باعث آشوب اند و فایده ای هم برای خود فرمایندگان ندارند.
نخست آنکه دادگاه نماینده ی قوای عاقله ی جامعه است از آن رو که به قانون متکی است. قانون ملاک قطعی و قرارداد اجتماعی مشخصی است که میان مردم و حکومت منعقد است. بنا براین استنادات حقوقی می بایست بنا بر چارچوب قانون حقوقی و فقه اسلامی باشند. اما دادخواست مطرح شده پر غلط، اشتباه و مملو از اتهام چسباندن سخیف به آدمهاست و تا آنجا که شده، نویسندگان آن کوشیده اند کاربرد جنجالی دو سه روزه ی آن را در نظر بگیرند. این می تواند به دلیل این هم باشد که بانیان کودتا خود به ضعف های خودشان واقف اند و نقد را چسبیده اند. اشتباهات متعدد دادخواست بیش از هر چیز، نوشتار مکتوبی است که در ذهن تاریخی ایران تثبیت خواهد شد و از آن دست نوشته هایی است که روزگاری، سر جنباندن و تاسف خوردن به بارخواهد آورد و خواهند گفت دریغ که روزی در ایران دستگاه قضایی و دولتی روی کار بوده است که تنها تخصص اش انجام کارها بدون هیچگونه تخصصی بوده است.
دوم آنکه نوشته ی دادستان دادگاه سراسر آمیخته به کینه های شخصی است. به وضوح ایدئولوژی و حتی دایره واژگان آقای خامنه ای و لفاظی های کینه توزانه ی او، دعواهای شبه فلسفی روزنامه ی کیهان به شاگردان سروش در دو دهه ی گذشته و همچنین کینه جویی های تیم تازه به دوران رسیده ی احمدی نژاد مبنی بر بلایایی که در دوران اصلاحات بر سر و روی آنها ، به عنوان گروه تندروها و چماق به دست های نظام ، باریده بود از خلال نوشته ی دادستانی به گوش می رسد. کینه جویی به عنوان الگوی شناخته شده ی رفتار رهبر، ریشه ای تاریخی دارد. رفتار او با "مهدی اخوان ثالث"، "سران نهضت آزادی"، شارلاتانیسم مطبوعاتی خواندن فعالیت های روزنامه های اصلاحات و قلع و قمع فله ای آنها در روزهای بعد، حداقل نمونه های فراموش ناشدنی ای هستند که می توان به عنوان نشانه های روشن کینه پرور بزرگ در نظر گرفت. کینه ای که گروه احمدی نژادی ها هنگام آمدن خاتمی به دل گرفتند از آن روست که آمدن خاتمی نانشان را به یکباره برید. و سرانشان از دولت بیرون افتادند. اکنون آنها با رهبر کینه توزان همدست شده اند و به هر قیمتی هست به فکر انتقام اند. زیرا نیک می دانند که چه دولت مستعجلی دارند. دولتی که میلیاردها تومان پول نقد به جیب "بولیوی" و "ونزوئلا" می ریزد که شاید آنها عشقشان بکشد در سازمان ملل علیه ایران رای ندهند. و شرکت های دولتی متکی به او همچون "ایران خودرو" با بدهکاری های میلیاردی رو به ورشکستگی بگذارند. دریغا روزی که مملکت هرج و مرج شود، و هر کس رو به سویی بگذارد و هر کشور سهمی از خاک ما بخواهد. "خامنه ای" ها، "احمدی نژاد"ها، "جنتی" ها و مصباح های "یزدی" با فشردن دکمه ای به زیر زمین فرو خواهند رفت و ما را جلوی تانک و زیر بمباران خواهند انداخت. جنگ هشت ساله نمونه ای روشن از این خزیدن موشهاست به سوراخ. انتقام مورد نظر با این سبک و این سیاق بیانیه ی دادستانی هرگز به نتیجه نخواهد رسید. زیرا مکر و کینه تنها دشمن می سازد. و تمام آنهایی که به زور چماق و القای نفرت و جنون کینه ی روحانی متحجر و رئیس جمهور غیر قانونی مورد حمایتش با برچسب تکراری و کهنه ی "جاسوس" به بیگانگان منتسب می شوند بعد از آزادی به دشمن واقعی قوم کینه ورزان مبدل خواهند شد. اکبر گنجی یا ابراهیم نبوی نمونه هایی خوبی هستند از کسانی که مورد کینه ورزی قرار گرفتند و آن جنبه ی خلاقانه شان که می توانست درون نظام و مرزها، فعالیت سالم و فرهنگی کند به مبارزه ای خلاقانه و متکی بر زبان جهانی برای شکستن نظام پرونده ساز و کینه جو تبدیل شد.
سوم آنکه زخم خوردگان دادگاه "عبدالله نوری" نمی خواهند تراژدی شوکران اصلاح دوباره تکرار شود. بنابراین با محور قرار دادن شخصی همچون ابطحی، که در میان بازداشت شدگان اولیه - همچون نبوی، میردامادی و دیگران – شخصیتی محکم و دارای سوابق درخشان انقلابی محسوب نمی شود کوشیده اند بدل سازی کنند. گویی تقلب در ذات پرونده سازان است. و پرونده سازی همچون رگ در خون! گروهی است که امروز رهبری را همراهی می کنند تا علاوه بر فرماندهی کل قوا، پلیس، قضاییه، رسانه های اصلی و ملی نما، و خط دهی به قوه ی مقننه، قوه ی مجریه را نیز در دست بگیرد. عبدالله نوری با عنایت به الگوی "مصدق" و در امتداد رفتار "خسرو گلسرخی" دادگاه فرمایشی خود را به تریبون اصلاحات تبدیل کرد. ارزش سخنان او در این بود که هر آنچه در خفا گفته می شد او به عرصه ی علنی آورد و از دادگاه کل نظام را به چالش کشید. طراحان دادگاه نمایشی شاید بتوانند با ابطحی و عطریانفر، یعنی آنهایی که همواره در حاشیه ی اصلاحات به کار خودشان رسیده اند کار از پیش ببرند و امروز را به فردایی برسانند، اما با هرکه هرچه کنند با "بهزاد نبوی" هیچ کاری نخواهند توانست کرد.
چهارم آنکه این تکرار لفظ "ولایت مطلقه" و "تقلب نشده" از زبان همه ی بازداشت شدگان نشان دهنده ی آن است که هم ولایت، مطلق بودنش را از دست داده و هم تقلب شده است. زیرا بنابر معقولات آنچه مطلق است چه احتیاجی دارد به تایید دیگران، آن هم به قول آقایان مشتی مجرم و خائن و جاسوس و وطن فروش؟ گویا نتیجه ی انتخابات برای متقلبان بیشتر مورد تردید است تا ما شکاکان به اعلام نتایج. ولایت مطلقه ی فقیه دقیقا همان قدرت مبهم و تمامیت خواهی است به هر چیز نامشروع مشروعیت می دهد. گواهی برای شرع اسلام، گواهی برای حقانیت نتیجه ی انتخابات پیش از تایید مراجع قانونی و سرانجام گواهی تایید مجرم بودن هرکس در هر حالتی به تشخیص ولی مطلقه ی فقیه و در نتیجه مشروعیت هر دادگاهی، دادخواستی، هرچند بی ربط و بی سر و ته و سردستی و شلخته و پر از ایرادات حقوقی و فقهی حتی از منظر فقه شیعی. تاکید بر "مطلقه" بودن ولی فقیه یعنی تایید اینکه "بله ما گناهکاریم حتی اگر ندانیم چرا ". رسمیت دادن به دادگاه به وسیله ی این تاییدیه فراتر از هر قانون دیگری قد علم کرده است، اما طراحان کودتا و نمایش دادگاه انگار از یاد برده اند آنچه الزاما مورد تایید آنهاست مورد تایید همگان نیست. و اگر آنها با نام بردن از کلمه ی "اصلاحات" حالشان دگرگون می شود، "مردمسالاری" را بد می دانند، دلار را به کلی پول کثیف استعمار می دانند (در مقابل "روبل" عزیز) و لرزیدنشان پا به پای نظام ولاییشان را دگرگونی و لرزیدن و تهوع همگان می پندارند، نمی دانند در همان شهری که به خونش شسته اند کسانی هستند که از خستگی چشم به راه هواپیماهای آمریکایی دوخته اند و منتظرند یا امام زمان ظهور کند یا آمریکا حمله کند و حکومت را زیر و زبر نماید.
پنجم مبحث گروه هایی است که به عنوان "بازوی کودتا" مطرح شده اند و این چنین در افتادن با آنها بهترین شکل رسمیت دادن به آنهاست برای فعالیت های آینده. پدر محسن روح الامینی از آن طرف می گوید وزیر بهداشت به او گفته در تلاش برای راه اندازی یک "ان جی او" است تا زندانیان را آمپول بزنند و مریضی ها را درمان کنند. از این طرف در دادخواست، چنان با "ان جی او" برخورد می شود که انگار موجودی هشت پا و آمده از کره ای دیگرست و می تواند بلای عظما و بر انداز باشد. گذشته از نادانی نویسندگان کیفرخواست راجع به تعریف کلی "ان جی او"، باید به این نکته توجه کرد که دولت کودتا و گروه های حامی آقای خامنه ای از نظرگاه اقتصادی تمایل به خصوصی سازی، آن هم به شکل مستقل از دولت ندارند. بخش خصوصی در ادبیات ایشان یعنی شرکت های اقماری همان دولت است. آن هم بر آمده از سران سپاه، چه به عنوان سرمایه گذار و تاجر و وارد کننده و صادر کننده و تولید کننده و چه به عنوان تهیه کننده در صدا و سیما و سینمای مولد "اخراجی ها". طبیعی است که گروه های مستقل از دولت به هر عنوان "محارب"و " پول بگیر از هلند و امریکا" و سرانجام به لفظ عظیمه ی "دشمن" توسط رهبر کودتا مزین شوند. می توان برچسب های متعدد به دو تا عکاس نگون بخت (مجید سعیدی و ساتیار امامی) را که "مجوز" نداشته اند و عکسهایشان را فلان دلار به آژانس های خارجی فروخته اند در همین راستا تفسیر نمود. همچنین گفتن اینکه عکاس پولش را به دلار گرفته یاد آور چمدان های دلاری است که می گفتند به سران اصلاحات می رسد. ضمنا روشن نیست در نیروگاه بوشهر مگر چه خبر است که یک عکاس "بی مجوز" آن هم از بیرون عکس آنجا را که برداشته و به آژانس های خارجی فروخته تا امرار معاش کند کارش جرم محسوب می شود. این که در طول این سالها گفتمان "کیهان" به راس و رئوس دولت راه یافت و کلمات حاج منصور ارضی به دایره ی واژگان آقای خامنه ای وارد شد و نم نم تمام آن را در بر گرفت نشانه ی قوت گرفتن آنها نیست. نشانه بالا آمدن، سرریز و تلاشی است که آنها می کنند تا خودشان را دو سه روزی بیشتر بر سریر قدرت نگه دارند و ارتزاق پنهانشان هم عیان نشود. تقسیم بندی "غرب و بقیه" در حقیقت همان خودی و غیر خودی، مردم و خدا، دشمن و خودی، و هزار سیاه و سفید دیگری است که برای از میدان به در کردن هر کس و ناکسی سالهاست که ساخته می شود و اکنون به گفتمان اصلی حکومت تبدیل شده. گفتمانی که حتی "مردمسالاری" را با "سکولاریسم" یکی می گیرد، همه چیز را گردن دکتر سروش و شاگردانش می اندازد، از حمایت های پنهان آمریکا نسبت به مجلس ششم می گوید، همه ی کسانی را که در این روزها چماق دستشان نگرفته اند منافق، ککتل ملتف انداز و آشوبگر می خواند و در نهایت ضعف و زبونی استفاده از امکانات عمومی را برای منظور خود "اعتراف گرفتن و نشان دادن خیانت موسوی و خاتمی به ملت" می شمارد، انگار که حواسش نیست که دولت مطبوع اش بالاترین نرخ بستن قرارداد ها را با کشورهای خارجی برای واردات همه چیز (حتی آنهایی که خودمان در ایران بهترین هایشان را داریم) به خود اختصاص داده است. و حواسش یا نیست یا دنبال انقلاب مخملی است که شانزده سال حکومت از سی سال جمهوری اسلامی را (دوران خاتمی و موسوی را) یک جا زیر عنوان خیانت می کشد و هم قسم شدن سران رسمی حکومت برای حمایت از همدیگر را ایجاد فتنه می خواند. این چه جور فتنه ایست که سه-چهارم از تاریخ نظامی آن را هدایت کرده است که اکنون احمدی نژاد و گروهش در امتداد همان نظام و ملتزم به قوانین همان نظام روی کار آمده است؟ نیز می خواهد همگان از مانور مشترک ایران و روسیه در دریای شمالی، سفر تند و تیز احمدی نژاد درست بعد از انتخابات به همسایه ی شمالی، و گشودن راه همسایه ی شمالی به مناطق جنوبی کشور، دادن پول به بولیوی و گینه ی بیسائو و مقتدا صدر و حمایت بی شائبه از حزب الله لبنان، حتی اگر هیچکدام نتیجه ای در بر نداشته باشد و خودشیرینی ها، وارد کردن پرتقال و سیب و انگور به کشور مرکبات، کشتن جوانهای مردم در زندان های دولت، کتک زدن پیر و جوان در خیابان، بی خود و بی دلیل و تنها از فرط عقده گشایی و خوش خدمتی به رهبر گریان و خندان به عنوان خدمت یاد کنند و تلاش برای گسترش "مردمسالاری" را خیانت.
ششم مسئله شیرین انقلاب مخملی است. گفته شد که با زیر سوال بردن رئیسان دولت های حاکم بر جمهوری اسلامی و هم قسم یاد کردن آنها، آن ها را خائن و انقلابگر مخملین معرفی کرده و کوشیده اند با تقسیم بندی مشهور احمدی نژادی (چهار سال –شانزده سال) ردیه ای تهدید آمیز بر هر آنچه تاکنون توسط جمهوری اسلامی شده تنظیم و آنچه را در این چهار سال شده و از این پس هم خواهد شد، جمهوری اسلامی اصلی جلوه دهند. به نظر می رسد این تمایل به تغییر بنیادین درون نظام نوعی انقلاب نرم و به اصطلاح مخملین باشد. از طرفی برای آنکه آنچه خود می کنند به طرف مقابل نسبت دهند تا بار روانی آن برداشته شود و آنچه به ناچار عیان شده بتوانند نهان کنند. آنها تلاشهایی را به همه ی مخالفین احمدی نژاد نسبت داده اند و آنها را تلاش های انقلابی و بر اندازانه خوانده اند. در کیفرخواست تاریخ این تلاشها را برای ایجاد انقلاب مخملی به بیست سال پیش نسبت می دهند. زمانی که هنوز چیزی به این عنوان اختراع هم نشده بود. آنها بسیار تلاش می کنند انقلاب مخملین را ترسناک و خطر اصلی برای نظام جلوه دهند و آنقدر در این تلاش غرقه اندک فراموش کرده اند این انقلاب ها اغلب علیه فساد سیاسی اقتصادی و استبداد حکومت هایی شکل گرفت که خود همین ها داعیه ی مبارزه با آن را دارند. کیفرخواست مذکور چنان حماقت آمیز تنظیم شده است که شبهه ی آن می رود شخص احمدی نژاد آن را تهیه کرده باشد. اقلا نحوه ی ویرایش آن، دادن اطلاعات غلط و بی دقتی هایی که در تعریف همه چیز، به خصوص همین انقلاب مخملین از دست نویسنده ی کیفرخواست در رفته جای شک باقی نمی گذارد که شخص شخیص رئیس جمهور دولت نهم آن را از نظر گذرانده و به لحاظ دستوری اصلاحاتی در آن انجام داده است! انقلاب مخملین مورد نظر نویسندگان را می توان به هر آنچه به وجود آنها کمکی نمی کند تعبیر نمود. نام بردن از کسانی که "کیهان" بارها آن ها را در خیالات خوانندگانش با شکنجه اعدام نموده است برخورد احمدی نژاد را به یاد می آورد در مناظره ی تلویزیونی اش با میرحسین موسوی. اینکه نویسندگان کیهان و کیفرخواست دعواهای دوران نشریه ی "کیان" و نوشته های روزنامه های "صبح امروز" و امثال آن را ریشه های انقلاب مخملی در نظر گرفته اند نشان از بلوغ سیاسی آنهاست که باعث شده است دست از چسباندن اتیکت "شارلاتانیسم مطبوعاتی" برداشته، برای پیش بردن انقلاب حقیقی مخملین که در آن تعریف نظام عوض می شود اما نظام همچنان پابرجاست به " انقلاب مخملین" پیشرفت سخن کنند. آنها وحشت ساختگی خود را از انقلاب مخملین در غالب کشف و خنثی سازی آن جبران می کنند و هرگز نمی گویند آیا در این میان حکومتی هم بوده که با انقلاب بر سر کار آمده و با انقلاب هم ساقط شده باشد؟ و اگر چنین بود آیا رفتار انتخاباتی دکتر و یاران مبنی بر دزدیدن نمادهای ملی همچون پرچم و یا نماد به قول خودشان رقیب (شال سبز) که نشانی مذهبی است، به منظور تغییر تعریف آنها، بسیار شبیه تر است به انقلاب مخملین یا اعتراضاتی مدنی که هیچ کجای جهان به عنوان رفتار انقلابی تعبیر نمی شود؟ شاید بتوان نتیجه گرفت انقلاب مخملی به عنوان یک الگوی خوشایند برای قدرت فعلی در ایران مطرح است که با استفاده از آن می تواند تمامیتی که سالها در آرزوی آن بوده و برای به دست آوردن آن از کنار زدن همسنگران قدیمی هم فروگزار نکرده است به دست آورد. الگویی که می گوید بهترین روش برای پیشبرد انقلاب مخملین متهم کردن مخالفان آن به تلاش برای انقلاب مخملین است. اگر چنین باشد باید به شخص آقای خامنه ای گوشزد نمود که ایران گرجستان نیست.
*
گمان می رود کودتای حمایت شونده از روسیه، برای حفظ تمامیت خود همچنان مجبور باشد به پرونده سازی، ارعاب و زندان کردن و کشتن شهروندان خود ادامه دهد و در این میانه تایید علنی یک روحانی متوسط را نیز که کاملا اتفاقی به قید "ولایت" آنهم از جنس مطلقه اش نائل آمده کافی می داند. روحانی کم سوادی که اگر" ولی" هم باشد، با هدایت چنین دادگاهی نشان داد به هیچ وجه "فقیه" نیست. زیرا قوانین فقهی شارع مذهب را نیز نتوانسته در کیفرخواست صادره بگنجاند. باید گفت فقیه و پسرش در ایجاد شر و فریب هم حقیر و ناتوان اند. این مکری که معاویه می کند، آن خنجری که یهودا از پشت می زند، آن دادگاه های استالینی که هر تاواریش بی فایده برای دولت مستبدش را به سیبری می فرستد، آن استبدادی که هنوز مردم کوبا و لیبی و مصر را سر کار گذاشته، آن نظم و جنون هیتلر، آن دندان های تیز پینوشه و ابروی بی موی موسیلینی و آن خدا پنداری فرعون و نمرود، آن فریبی که شیطان آدم را می دهد آنقدر با شکوه اند و مبتنی بر اقتداری شریرانه که حتی آزادیخواهان بزرگ را هم به احترام وا می دارند. احترامی که به اقتدار و کیفیت شر گذاشته می شود. احترامی که در پهنه ی تاریخ به ناپلئون و اسکندر و چنگیز و تیمور و خونخواران دیگری گذاشته می شود که اگر دیکتاتور هم بوده اند، در اعمال دیکتاتوری از خلاقیت و اقتدار و تفکر سود می جسته اند و سواد شرارت را داشته اند. احترامی که حکومت کنونی در ایران ابدا نمی تواند که در آدمیان بر بیانگیزد.
ملک المتکلمین