۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

در جستجوی هویت از دست رفته

درباره‌ی احمد توکلی و طرح نظریه سیاستمدار به مثابه‌ی بوقلمون

نوشته ملک المتکلمین



احمد توکلی اخیرا نامه‌ای بلندبالا نوشته و در آن نکاتی را به زعم خود گوشزد
کرده است تا آقایان میرحسین موسوی و کروبی را متوجه مسائلی کند که به گفته‌ی
خودش تناقضات آشکار رفتار سیاسی آن‌ها هستند.

نامه‌ی مورد بحث و به طور کلی موجودیت شخص ایشان در فضای سیاسی کشور آنقدر مهم
نیستند تا مورد بحثی مفصل قرار گیرند، اما از خلال نوشته‌ی ایشان نقاطی
می‌درخشد و بیرون می‌زند که اشاره‌ی گذرایی می‌طلبد و حرف و هشداری.

در نامه‌ی ایشان انتقادهایی مطرح شده است که توجه به یکی دوتاشان – و نه همه-
به خوبی نشان می‌دهند احمد توکلی مترصد فرصتی بود تا نامه‌ای انتقادی به سران
معترضین بنویسد و با این کار وزنه‌ای بسازد در مقابل نامه‌ای که به رئیس قوه‌ی
قضاییه نوشته و در آن خواستار محاکمه‌ی "سعید مرتضوی" شده است. یا که میان
انتقاد اخیرش از انتخاب "رحیمی" به عنوان معاون اول و انتقاد به اصلاح طلبان
تعادلی ایجاد کند. بازی ایشان اما بازی بزرگان نیست. دست از پیش خوانده است. و
این از سستی‌های نامه‌اش خطاب به موسوی و کروبی کاملا پیداست:

توکلی انتقادهای خود را بر اساس مشاهدات عینی خودش از نماز جمعه‌ی روز قدس
استوار کرده. بنا بر این به جای پرداختن به کلیات، جزییات حرکتی خودجوش را مورد
انتقاد قرار داده و چون بهانه‌ای به دست نیاورده، به شعارهای مردم آویخته و از
"جمهوری ایرانی" خواندن "جمهوری اسلامی" انتقاد کرده. اینجا جای مباحثه بر سر
انتقاد ایشان نیست. تنها باید بهشان گوشزد شود که مشاهدات عینی هر فرد تنها
گوشه‌ای از ماجرا را باز می‌نمایاند و اتکا به مشاهدات صرفا فردی اگر از روی
جهل نباشد، نشان روشنی از مکر است. همچنین توکلی به شکلی خنده آور پوشش زنانی
را نقد کرده است که به گفته‌ی او به امور اسلامی پایبند نیستند. فارغ از آن که
جنبش سبز جنبشی تمامیت خواه نیست که برای اعضای خود پوششی تعیین کند، آقای
توکلی انگار خیل عظیم زنان محجبه و مردان مذهبی را ندیده و یا نادیده گرفته تا
بتواند نقد خود را به عکس‌های سایت خبرگزاری "فارس" و صفحات "کیهان" مستند کند.
اگر می‌گوییم خنده آور از آن روست که در این میانه، ایشان با تمام ژست‌های
اندیشه ورانه‌اش ناگهان از قهقرای وجود، مردی متعصب و مذهبی بروز می‌دهد که دین
را نه به عنوان امری درونی، که به عنوان اجباری بیرونی و مبتنی به ظواهر
شناسایی می‌کند.

تذکر به آقای توکلی در اینجا حکم امر به معروف دارد: آقای عزیز! در نظر داشته
باشید حرکت فعلی علیه همین اخلاق، همین نقد نابه جای ظواهر، همین ملاک گرفتن
بیرون برای کشف درون است که به وجود آمده و من و ما آمده ایم که "همین اخلاق را
عوض کنیم".

گمان می‌رود ایشان بنا بر عادت همیشه، خود را دانا به تمامی امور می‌داند، و
درباره‌ی همه چیز، این چنین یکریز و مدام انتقاد می‌کند و نظر می‌دهد؟

و اگر می‌گوییم خنده آور به این دلیل است که ایشان خون‌های ریخته شده و خشم
فروخورده و زندانی‌های پیر و جوان را نادیده می‌گیرد و می‌چسبد به تن و بدن
زنان بد حجاب. ایشان در جایی از نامه‌اش شعارهایی را بهانه و ملاک قرار می‌دهد
و خطاب به آقایان می‌گوید "اگر این‌ها در صورت موفقیت زنده تان هم بگذارند..."
احمد توکلی به شکلی بی شرمانه، و در عین آنکه به چشم، نفی خشونت را نزد همین
مردم دیده است، و دیده است که میلیون‌ها آدم به خیابان ریخته‌اند و اگر هم کتک
خورده‌اند مقابله به مثل چندانی نکرده اند، دیده است که آنها به جای در پیش
گرفتن مسیر "بیت رهبری" یا صدا و سیما، بی چوب، چماق و بی اسلحه در کمال آرامش
از انقلاب به آزادی رفته اند، از هفت تیر تهران به میدان ولیعصر سرازیر شده
اند، و در مقابل گازهای اشک آور اشک ریخته‌اند و در "دار الزهرا" یا حسین
گویان، به دل، به دهان آزادی را فریاد زده‌اند و خشونت را رانده اند، باز وقاحت
می‌کند و حرف از کشتن سران می‌زند. این به وضوح تصویر ذهنی خود اوست. انگاره‌ی
خیالی و آرمان خودش است که می‌خواهد به جنبش سبز حقنه کند. دست و پا می‌زند و
"ما اهل کوفه نیستیم/ پشت یزید بایستیم" را منافی رفتار سیاسی میرحسین موسوی و
مشی صلح جوی او می‌داند. او در قیاسی غلط، شعار را در کنار عمل قرار می‌دهد و
صاحبان قدرت را با دست‌های خالی بالا گرفته در خیابان مقایسه می‌کند. باقی
نامه‌اش هم از همین بافته‌ها و حرف‌ها آلوده است و می‌توان با همین طراز
باقی‌اش را هم سنجید. باید اما در نظر داشت که او و امثال او این زیرکی را
دارند که بدانند حرفشان تا کجا برد دارد و تا چه اندازه بر منطق انسانی استوار
است. بنا بر این آقای احمد توکلی مصداق بارز انسانی است که "لفی خسر". هم در
دنیا و هم در آخرت.

*

اکنون فضای سیاسی کشور و در پی آن محیط فرهنگی و اجتماعی ما به گونه ایست که
ناگهان پرده برافتاده و چنان شفافیتی بر محیط عرضه شده است که حناها رنگ باخته
و حال‌ها بر اهل و نا اهل معلوم شده است.

احمد توکلی در این میانه نماینده‌ی طبقه‌ای از سیاست بازان است که به هر قیمتی
می‌کوشند ژست "فراجناحی" به خود بگیرند و برای این کارمجبور می‌شوند مدام مواضع
متناقض بگیرند. او و امثال آنان بهترین نمونه از سیاست بازانی هستند که همواره
در طول تاریخ ایران، به شکلی پنهان وابسته به قهقرای افراط گرایان حاضر در قدرت
بوده‌اند و در عیان خود را منتقد هم نشان داده اند. شاهزاده ارفع الدوله در
اوان مشروطیت یک نمونه از این شخصیت هاست.

می توان با اندکی اغماض آنها را "بی هویت" و unknown نام نهاد.

آدم هایی که برای مطالبات خود در عرصه‌ی سیاست نرخ تعیین کرده اند. و برای بستن
دهان ایشان می‌بایست نرخشان را پرداخت کرد. گاه می‌شود که این آدم‌ها به جای
مواضع متناقض و شکننده‌ی سیاسی، مدیریتی توانمند و یا تحلیل هایی بنیادین از
خود بروز می‌دهند که جبران مافات می‌کند و نشان می‌دهد این‌ها اگر هم در سیاست
ناتوان از اتخاذ تصمیمات قطعی هستند در اقتصاد، فرهنگ یا علوم انسانی صاحب
نظرند. بهترین نمونه‌ی این مثال "غلامحسین کرباسچی" است. کرباسچی در آستانه‌ی
انتخابات اخیر گفته بود "اگر کروبی به میدان نمی‌آمد می‌رفتیم دنبال ناطق
نوری". قدرت تحلیل سیاسی و شناخت رویکردهای سیاست مداران توسط ایشان از همین
جمله کاملا پیداست. در این میان اما این آدم‌های بی هویت وقتی از استعداد
مدیریتی و اقتصادی خالی باشند، در عوض و به عنوان جایگزین فقط حرف می‌زنند.
"محمدرضا باهنر" نمونه‌ی دیگری از این شخصیت‌های سیاسی است که مدام حرف می‌زند
و نقد می‌کند و تاکنون هرگز در عرصه‌ی عمل کاری از پیش نبرده است. هرچند مواضع
روشن و اغلب شفافی که می‌گیرد، او را از افتادن به دام فریب کاران دورنگ در
امان داشته. "عماد افروغ" نمونه‌ای سالم از این شخصیت‌های سیاسی است. او چون
می‌داند اکنون وقت پس دادن حساب و اظهارات روشن است، سعی کرده سکوت کند. سکوتی
سنگین و احترام برانگیز که همواره او را از تردامان شدن و پر حرفی دور نگه
داشته.

اما احمد توکلی مدام نامه می‌نویسد. در پایگاه اینترنتی وابسته به او، روزی
دولت دهم موجه نشان داده می‌شود و دلایلی هم برای آن آورده می‌شود، فردا دولت
دهم در همان سایت از موجودیت ساقط می‌شود و به عنوان انتقاد دلایلی آورده
می‌شود که حرف‌های پیشین را نقض می‌کند. آن هم به فاصله‌ی یک روز. در جامعه‌ی
سیاسی ایران کیست که بتواند ادعا کند دامانش از بازی‌های جناحی پاک مانده؟ در
این میانه او و امثال ایشان مدعی حرکت انفرادی و فراجناحی هستند. در دوره‌ی
قبلی دولت، همین آقای توکلی بر سر تصویب بودجه‌های دولت کلی هیاهو کرد، گفتگو
نمود و بنا بر رسم دیرین از اصطلاحات پیچیده‌ای هم که نیک بلد نیست استفاده
کرد، اما طرح رای آورد و خودش هم احتمالا جزو تایید کنندگان طرح می‌بود. سیاه
کاری او اکنون دامان جنبش سبز ایران را گرفته است. توکلی می‌کوشد خود را یک
منتقد بی طرف جلوه دهد و با این سیه کاری طرفی ببندد. تیپ سیاسی شناخته شده‌ای
که می‌پندارد هرگز مهره‌ی سوخته نخواهد شد و تا ابد بالا خواهد رفت.

احمد توکلی بارها در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد و همواره ناکام ماند. جور
این ناکامی‌های سیاسی را با گرفتن مواضع چند دست و پشت هم اندازی دائم سبک
می‌کند. او در تبلیغات انتخاباتی‌اش از "جمهوری دوم" حرف زده بود.

خوانشی سطحی، گذرا و فریبنده، از روی دست تاریخ انقلاب فرانسه. خوانشی که نشان
دهنده‌ی درک ضعیف او از اندیشه‌ی سیاسی مغرب زمین و ناتوانی‌اش در فهم آن
می‌بود.

همچنین در آغاز به کار دولت نهم، توکلی هیاهو‌های بسیاری به راه انداخت و چنان
که عادت‌اش هست هر روز حرف زد، گفتگو کرد، نامه نوشت و چنان دولت را زیر سئوال
برد که گمان می‌بردی اصلح اصلاح طلبان و ناقد المنتقدین (بر وزن ملک
المتکلمین!) است. اما به یکباره هیاهویش خوابید. ناظران شکر گفتار روایت
می‌کنند که انتخاب وزیر آموزش و پرورش، سهم سکوت ایشان بود در آن ایام. او
اکنون چند ماهی است که خودش را به جنبش سبز ایران نزدیک کرده است و چون منش‌اش
همواره نشان داده که اگر بویی از جایی بلند نباشد سروکله‌ی او و امثال آنان
پیدا نمی‌شود، حضورش برای ما اتفاقی میمون و فرخنده است. به ظاهر چند ماه پیش
نامه‌ای به رئیس قوه‌ی قضاییه نوشت و خواستار محاکمه‌ی "سعید مرتضوی" شد. طرح
ادعا و پیشنهادی آنقدر پوچ و دور از دسترس در وضعیت فعلی که، گذشته از ظاهر
فریبنده‌اش، همه می‌دانند چه باطن دور از دسترس و به خصوص در شرایط موجود،
اشاره به آن چه بی خطر است. همچنین او برای انتقادات دائمش سطح تعریف نموده. و
ترجیح داده است برای همیشه دور رهبر، مراجع و هر کسی را که برایش هزینه‌های
سنگین بتراشد خط بکشد. از اینجا معلوم می‌شود که ایشان ابدا دنبال نفس آزادی
نیست. و برای طرح انتقاداتش، ظاهری هیاهوگر، شلوغ و تکان دهنده و باطنی بی خطر
و دسته چندم و اهدافی ضعیف و عموما بی دفاع در نظر می‌گیرد و مستنداتش را نه بر
اساس تحلیل‌ها که بر اساس سطحی ترین امور همه فهم (همچون مدرک جعلی این و
شعار‌های غیر انقلابی آن) استوار می‌سازد.

احمد توکلی می‌گردد و می‌بوید و تلاش می‌کند که با رنگ "فرا جناحی"، "خط سوم" و
یا هر عنوان فریبای دیگر جبهه‌ی خودش را تقویت کند. شاید تقویت این جبهه‌ی
دورنگی برای او و آنان نتایج مالی و سیاسی پنهانی به بار آورد. همین که ایشان
این امکان را می‌یابد که در پنهان، و در بحبوحه‌ی زد و خورد‌ها برود زندان اوین
و با زندانی‌های تازه در بند کشیده بحث ایدئولوژیک راه بیاندازد (روایت عین به
عین از وبلاگ سمیه توحیدلو، تایید شده در سایت الف) نشان دهنده‌ی این است که
بوی پیروزی ما به مشامش خورده است.

نامه‌ای که به کروبی و موسوی نوشته است هم از این منظر قابل بررسی و باعث
خوشوقتی است که امثال او، که همواره گرد قدرت می‌گردند تا شکست‌های پی در پی
خود را در عرصه‌ی افکار عمومی و انتخابات به گونه‌ای جبران سازند، اکنون از
جنبش سبز موجود بو و بخار قدرت استنشاق کرده‌اند و به سوی آن خزیده‌اند، غافل
از این که این میدان میدان دورنگی نیست. و بازنده‌ی نهایی بلکه کسانی هستند که
غیر از دورنگی و زدن همزمان به نعل و میخ، جنم خلق روش دیگری برای ابراز وجود
ندارند. به راستی آقای توکلی: چرا دیگران را از چیزی بیم می‌دهید که خودتان به
آن اعتقادی ندارید.